امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

اندر احوالات ما

فصل امتحانات شده و سرمون حسابی شلوغه اولی رو فعلا خراب کردم و خدا به خیر بگذرونه این وروجک ما هم هر کاریش میکنیم بذاره ما درس بخونیم فایده نداره فکر میکنه من دارم نقاشی میکشم و میاد روی برگه هام خط میکشه دیشب گفتم شاید بخوابه و بعدش درس بخونم تا ساعت 12 بیدار بود و ما خوابیدیم و اون بیدار بود الان یک ماهه که اثاثمونو جمع کردیم که اثاث کشی کنیم مگه صاحبخونه پولو میده که ما بریم پاک اعصابمونو ریخته به هم فکرشو بکنید امتحان، خونه بهم ریخته،اعصاب خورد و ... بیخیال و این نیز میگذرد (ایشالا به خیرو خوشی) از صحبت کردن امیرعلی بگم که ماشالا حرف زدنش بهتر شده و جمله های زیادی رو بطور کامل میگه فقط چند تا کلمه هست که نمیتونه درست اداشون...
30 ارديبهشت 1392

روزت مبارک مادر

به دنیا آمد تا دختر کسی شود ، ازدواج کرد تا همدم کسی شود بچه دار شد تا مادر کسی شود ، برای همه کسی شد، اما خودش بیکس ماند...     روزت مبارک مادر   ...
8 ارديبهشت 1392

دکتر رفتن امیرعلی

شنبه امیرعلی رو به خاطر پاش بردیم دکتر و همونش تا دوشنبه شب کارمون راه نیفتاد واسه گل پسری ام آر آی نوشت و به دنبالش بیهوشی که هنگام انجام ام آر آی تکون نخوره از اونجا که نباید 5 ساعت چیزی می خورد و گرسنش بود مجبور شدیم واسش آبنبات چوبی بخریم که از گرسنگیش کم کنه و یه جورایی سرگرم بشه امیرعلی گرسنه و منتظر ساندویچ امیرعلی و رایحه:در عین دوستی به هم حسادت هم می کردن و البته هر کاری یکیشون میکرد این یکی هم باید انجام میداد ایشالا که مامانی مشکلی نباشه و به زودی خوب بشی ...
4 ارديبهشت 1392
1